سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سخت‏ترین گناهان آن بود که گنهکار آن را خوار بشمرد . [نهج البلاغه]
الهی بودن مبانی تصوف - عرفان gnosticize و جنبش های نوپدید معنوی
  • پست الکترونیک
  • شناسنامه
  •  RSS 
  • پارسی بلاگ
  • پارسی یار
  • در یاهو
  •  

    چرا می گویید تصوف مکتبی است انحرافی که باید از آن پرهیز کرد حال آن که آنها نیز مبانی اصلی رفتارهای خود مانند طریقت معرفت نفس  را به خداوند نسبت می دهند ؟

     

    علامه طباطبایی رحمه الله علیه : طریقه معرفت نفس هر چند که طریقه‏اى است نو ظهور، و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده، اما این طریقه مرضى خداى سبحان است. جماعتى از مشایخ صوفیه در کلمات خود این اشتباه را کردند که من در آوردى خود را به خداى تعالى نسبت دادند، و دین تراشیدن و سپس آن به خدا نسبت دادن را فتح باب کردند. همان کارى را کردند که رهبانان مسیحیت در قرنها قبل کرده و روشهایى را از پیش خود تراشیده آن را به خدا نسبت دادند، هم چنان که خداى تعالى ماجراى آنان را نقل کرده و مى‏فرماید:" وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها" «1».

    اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد که براى سیر و سلوک رسم‏هایى و آدابى که در شریعت نامى و نشانى از آنها نیست باب کنند، و این سنت تراشى همواره ادامه داشت، آداب و رسومى تعطیل مى‏شد و آداب و رسومى جدید باب مى‏شد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضع بالمال به این بود که حرمت محرمات از بین رفت، و اهمیت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغى گردید، یک نفر مسلمان صوفى جائز دانست هر حرامى را مرتکب شود و هر واجبى را ترک کند، (و خانقاه و زاویه جاى مساجد را بگیرد، خواننده محترم اگر سفر نامه ابن بطوطه را بخواند، مى‏بیند که در هر شهرى بنائى بنام زاویه بر پا بوده، و از موقوفاتى که داشته اداره مى‏شده، و صوفیان از هر جا وارد آن شهر مى‏شدند، در آن زاویه‏ها منزل مى‏کردند" مترجم")، کم کم طائفه‏اى بنام قلندر پیدا شدند، و اصلا تصوف عبارت شد از بوقى و منتشایى و یک کیسه گدایى، بعدا هم به اصطلاح خودشان براى اینکه فانى فى اللَّه بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند.

    و اما آنچه که کتاب و سنت- که راهنماى به سوى عقلند- در این باب حکم مى‏کند این است که در ما وراى ظواهر شریعت حقائقى هست که باطن آن ظواهر است، این معنا از کتاب و سنت قابل انکار نیست، و نیز این معنا درست است که انسان راهى براى رسیدن به آن حقائق دارد، لیکن راه آن به کار بستن همین ظواهر دینى است، البته آن طورى که حق به کار بستن است نه به هر طورى که دلمان بخواهد و حاشا بر حکمت پروردگار که حقایقى باطنى و مصالحى واقعى باشد، و ظواهرى را تشریع کند که آن ظواهر بندگانش را به آن حقائق و مصالح نرساند، آرى همیشه گفته‏اند که ظاهر عنوان باطن، و طریق رسیدن به آن است، و باز حاشا بر خداى عز و جل که براى رساندن بندگانش به آن حقائق طریق دیگرى نزدیک‏تر از ظواهر شرعش داشته باشد، و آن طریق را تعلیم ندهد و به جاى آن یا از در غفلت و یا سهل‏انگارى به وجهى از وجوه ظواهر شرع را که طریق دورترى است تشریع کند، با اینکه خود او تبارک و تعالى فرموده:" وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ" ، پس این کتاب و این شریعت هیچ چیزى را فروگذار نکرده. «2»

     

    __________________________________________________

     (1) و رهبانیتى که کشیشان از پیش خود بدعت نهادند، با اینکه ما بر آنان واجب نکرده بودیم مگر این معنا را که در پى تحصیل رضاى خدا باشند،- نه اینکه از گرفتن زن خوددارى کنند- ولى واجب ما را آن طور که حقش بود رعایت نکردند." سوره حدید، آیه 27".

      (2)  ترجمه المیزان، ج‏5، ص: 458 و 459.



    طباطبایی ::: پنج شنبه 86/4/14::: ساعت 9:22 صبح
    نظرات دیگران: نظر

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 6
    بازدید دیروز: 3
    کل بازدید :108832

    >>اوقات شرعی <<

    >> درباره خودم <<

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    الهی بودن مبانی  تصوف - عرفان gnosticize و جنبش های نوپدید معنوی

    >>لینک دوستان<<

    >>لوگوی دوستان<<

    >> فهرست موضوعی یادداشت ها <<

    >>آرشیو شده ها<<

    >>جستجو در وبلاگ<<
    جستجو:

    >>اشتراک در خبرنامه<<
     

    >>طراح قالب<<
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن