چرا می گویید تصوف مکتبی است انحرافی که باید از آن پرهیز کرد حال آن که آنها نیز مبانی اصلی رفتارهای خود مانند طریقت معرفت نفس را به خداوند نسبت می دهند ؟
علامه طباطبایی رحمه الله علیه : طریقه معرفت نفس هر چند که طریقهاى است نو ظهور، و شرع مقدس اسلام آن را در شریعت خود نیاورده، اما این طریقه مرضى خداى سبحان است. جماعتى از مشایخ صوفیه در کلمات خود این اشتباه را کردند که من در آوردى خود را به خداى تعالى نسبت دادند، و دین تراشیدن و سپس آن به خدا نسبت دادن را فتح باب کردند. همان کارى را کردند که رهبانان مسیحیت در قرنها قبل کرده و روشهایى را از پیش خود تراشیده آن را به خدا نسبت دادند، هم چنان که خداى تعالى ماجراى آنان را نقل کرده و مىفرماید:" وَ رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِمْ إِلَّا ابْتِغاءَ رِضْوانِ اللَّهِ فَما رَعَوْها حَقَّ رِعایَتِها" «1».
اکثریت متصوفه این بدعت را پذیرفتند و همین معنا به آنها اجازه داد که براى سیر و سلوک رسمهایى و آدابى که در شریعت نامى و نشانى از آنها نیست باب کنند، و این سنت تراشى همواره ادامه داشت، آداب و رسومى تعطیل مىشد و آداب و رسومى جدید باب مىشد، تا کار بدانجا کشید که شریعت در یک طرف قرار گرفت و طریقت در طرف دیگر، و برگشت این وضع بالمال به این بود که حرمت محرمات از بین رفت، و اهمیت واجبات از میان رفت، شعائر دین تعطیل و تکالیف ملغى گردید، یک نفر مسلمان صوفى جائز دانست هر حرامى را مرتکب شود و هر واجبى را ترک کند، (و خانقاه و زاویه جاى مساجد را بگیرد، خواننده محترم اگر سفر نامه ابن بطوطه را بخواند، مىبیند که در هر شهرى بنائى بنام زاویه بر پا بوده، و از موقوفاتى که داشته اداره مىشده، و صوفیان از هر جا وارد آن شهر مىشدند، در آن زاویهها منزل مىکردند" مترجم")، کم کم طائفهاى بنام قلندر پیدا شدند، و اصلا تصوف عبارت شد از بوقى و منتشایى و یک کیسه گدایى، بعدا هم به اصطلاح خودشان براى اینکه فانى فى اللَّه بشوند، افیون و بنگ و چرس استعمال کردند.
و اما آنچه که کتاب و سنت- که راهنماى به سوى عقلند- در این باب حکم مىکند این است که در ما وراى ظواهر شریعت حقائقى هست که باطن آن ظواهر است، این معنا از کتاب و سنت قابل انکار نیست، و نیز این معنا درست است که انسان راهى براى رسیدن به آن حقائق دارد، لیکن راه آن به کار بستن همین ظواهر دینى است، البته آن طورى که حق به کار بستن است نه به هر طورى که دلمان بخواهد و حاشا بر حکمت پروردگار که حقایقى باطنى و مصالحى واقعى باشد، و ظواهرى را تشریع کند که آن ظواهر بندگانش را به آن حقائق و مصالح نرساند، آرى همیشه گفتهاند که ظاهر عنوان باطن، و طریق رسیدن به آن است، و باز حاشا بر خداى عز و جل که براى رساندن بندگانش به آن حقائق طریق دیگرى نزدیکتر از ظواهر شرعش داشته باشد، و آن طریق را تعلیم ندهد و به جاى آن یا از در غفلت و یا سهلانگارى به وجهى از وجوه ظواهر شرع را که طریق دورترى است تشریع کند، با اینکه خود او تبارک و تعالى فرموده:" وَ نَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ" ، پس این کتاب و این شریعت هیچ چیزى را فروگذار نکرده. «2»
__________________________________________________
(1) و رهبانیتى که کشیشان از پیش خود بدعت نهادند، با اینکه ما بر آنان واجب نکرده بودیم مگر این معنا را که در پى تحصیل رضاى خدا باشند،- نه اینکه از گرفتن زن خوددارى کنند- ولى واجب ما را آن طور که حقش بود رعایت نکردند." سوره حدید، آیه 27".
(2) ترجمه المیزان، ج5، ص: 458 و 459.
نظم آرمانی شیطان پرستان!
قارچ
پیامبر مدرن و یارانش بخوانند
فروتنی برای کیست ؟
از کجا بدانم کار و حالی که دارم ، الهی است یا ابلیسی ؟
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 3
کل بازدید :108832
همت عالی [223]
بزم درویشان [265]
فرقه طریقت یا شریعت [247]
عرفان حقیقی [167]
اهل حق و آیین یاری [224]
خرقه پشمینه [754]
با صوفیان ناصاف [210]
فرقه گناباد [145]
عارفان [140]
وبلاگ مرکزی اخلاق و عرفان [220]
[آرشیو(11)]